چهره نگاری دو گروه به روایت قرآن
إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُۆْمِنُونَ خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ (6و7بقره)
كفار در جهت مقابل دعوت حق
الَّذِینَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ : آنان كه كفر ورزیدهاند یكسان است كه بیمدهی یا ندهی آنان را، ایمان نخواهند آورد.
خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ :خدا بر دل های آنان مُهر نهاده است و بر گوشهایشان و بر دیدگانشان پردهای است و برای آنان عذابی بزرگ است .
چهره نگاری از دو گروه مقابله کننده با خداوند
گروه اول اینگونه معرفی شدند:
إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ ( آنان كه كفر ورزیدند ). حالا آنها كه كفر ورزیدند چه كسانی هستند؟
قبل از نزول وحی الهی و قبل از اینكه دعوت حق در جامعه مطرح بشود، بدیهی است كسانی كه در آن جامعه بودند نسبت به آن دعوت و نسبت به آن وحی، چون قبلاً مطرح نبوده، موافقت و معرفتی نداشتند مثلاً: فرض كنید، قبل از آنكه دعوت توحید پیغمبر اكرم(صلی الله علیه وآله) در مكه، مطرح بشود همهی كسانی كه در آن منطقه بودند مفاهیم این دعوت جدید مطرح نشده را طبیعتاً نمیشناختند و نه تنها به آن متعقد نبودند، بلكه به ضد آن معتقد بودند.
به عبارتی این دعوت، دعوت توحید میبود، در حالی كه آنها مشرك بودند و خداهای مادی و بتها را میپرستیدند .
این دعوت مبنی بر تصفیه نفس و خودشكنی (یعنی نفس شكنی) انسان بود، در حالی كه آنها غرق در هواهای نفسانی و شهوات نفسانی بودند.
بنابراین: همهی مردم، در جهت مقابل این دعوتی كه هنوز نیامده بود قرار داشتند به طوری که به آنها کافر گفته میشود .
در اینجا کافر یعنی بیایمان، بیاعتقاد و مشرك . وقتی دعوت جدید یعنی دعوت به توحید در جامعه مطرح شد همین گروه مشركین نسبت به آن حقیقت هیچ شناخت قبلی و هیچ معرفت و ایمانی نسبت به آن نداشتند.
یك انگیزهی دیگر تعصب كور و كر است یعنی اینكه گذشتگان و پدران ما اینطور گفتند من چگونه بیایم از آنچه گذشتگانم گفتند سر باز زنم؟ پس تعصب جاهلی یعنی پایبندی بیدلیل هم یك انگیزه است، كه بیشتر تودهی مردم و عوام مردم دچار یك چنین چیزی می شدند، اما به آسانی میشود این را شكست
مقابلهی انگیزههای انسانی با ایمان
گروه دوم آن كسانی هستند كه بر آن جهالت و بیخبری پافشاری میكنند. اگر این ایمان جدید با انگیزههای نفسانی آنها مواجه شد و در جهت مقابل این انگیزهها قرار گرفت اینها بجای اینكه آن ایمان را كه حقیقت است بپذیرند، تسلیم آن انگیزههای نفسانی خودشان میشوند كه آن انگیزهها این ایمان را رد میكند.
آن انگیزهها چیست؟
فرض كنید كه حق در یك جامعهای مطرح میشود، عدهای در آن جامعه قدرت دارند و تسلیم به این حقیقت مستلزم این است كه پایههای قدرت آنها متزلزل بشود. مثلاً: اندیشهی حاكمیت اسلام و حاكمیت قرآن و الله امروز در یك جامعهای مطرح بشود، اولین كسی كه با او مخالفت خواهد كرد آن كسی است كه حاكمیت او بر یك اساس ضد خدایی بنا گذاشته شده و این طبیعی است كه او قبل از اینكه ستیزهگری بكند، با این ایمان جدید مقابله میكند و به خاطر آن انگیزهها ،در دل، آن را پس میزند. یا فرض كنید وقتی این فكر جدید مطرح شد، كسی كه سالها نقطهی مقابل آن را ترویج مینمود و برای او استدلال كرده، حاضر نیست به آسانی در مقابل فكری كه علیه آن یا چیزی كه بطور طبیعی ضد آن هست تلاش كرده تسلیم این فكر بشود.
انگیزه تعصب جاهلی و عدم قبول حق
یك انگیزهی دیگر تعصب كور و كر است یعنی اینكه گذشتگان و پدران ما اینطور گفتند، من چگونه بیایم از آنچه گذشتگانم گفتند سر باز زنم؟
تعصب جاهلی یعنی پایبندی بیدلیل ؛ این هم یك انگیزه است كه بیشتر تودهی مردم و عوام مردم دچار یك چنین چیزی می شدند ، اما به آسانی میشود این را شكست.
کافران در آیه 4 بقره چه کسانی هستند؟
مراد ، كسانی از میان آن مشركین که بر عدم معرفت درست و بر تسلیم نشدن به حق ، پافشاری می کنند می باشد و لذا ترجمهی
إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُۆْمِنُونَ میشود: آنان كه كفر ورزیدند، یكسان است كه بیم بدهید آنها را، یا بیم ندهیدشان .
بیم دادن،(انذار) كار پیغمبران است. بیم دادن، یعنی هشدار دادن و ترساندن آنها را از وضع بد و غلطی كه در آن قرار دادند ، (این ترساندن را میگویند انذار دادن)
انذار کردن به چه معنا می باشد؟
هر ترساندنی مورد بحث نیست. مثلاً: اگر صدای مخصوص در بیاورید كه كسی از جا بپرد این را نمیگویند انذار، انذار یعنی از وضع بدی كه در آن قرار دارند و از راه غلطی كه در آن دارند حركت میكنند و از سرنوشت شومی كه در انتظار آنهاست، آنها را بترسانی و بیم دهی. پیغمبران وقتی میآیند با جوامع بشری گمراه روبرو میشوند آنها را از وضع خودشان بیم میدهند و میگویند این چه غفلت و گمراهی و آلودگی و ناپاكی است كه در آن غرق هستند؟
معنای واقعی کفر در آیه
در یك روایتی داریم كه كفر را به درجاتی تقسیم كرده و بعضی از آن درجات حتی شامل بعضی از مۆمنین ضعیفالایمان یا مۆمنین بد عمل هم میشود ؛ همچنان كه در جوامع طاغوتی بخصوص، جوامعی كه با نظامهای حكومتی جابرانه و كافرانه، كفر زیاد پیدا میكنند كه اسمشان مۆمن است، لكن باطنشان از هر كافری، كافرتر است، اما اینجا مراد آنها نیستند، بلكه در این آیه و بیشتر آیات قرآنی كه در آنها اسم كفار هست منكرین دین مورد نظرند، یعنی آنهایی كه با اصل دین مقابله كردند.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: